رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

دل من لک‌زده برای حـــرم ، شب جمعه حرم که مهمانی‌ست...
روضه علقمه، حدیث وفــا ،خود زهرا به روضه‌ها بانی‌ست...
می‌رساند به روضه‌ها خود را ،میزبانی به عهده‌ی مهدی‌ست...
دین من عشق ، عشق آل علی ، مذهب شعر من أبالفضلی‌ست...
 
اللهم ارزقنا کربلا بحق الحسین(ع)

 

 
 
سلام علی آقا
میدانم امشب همه مهمان ارباب هستید ،
امشب دل را سمت شما فرستادم میشود به ارباب برسانید این همه دلتنگی را ؟؟؟
خوشا به سعادتت
علی آقا راستش را بخواهی حالم رو به راه نیست ...
میدانی جامانده ام ... همان چیزی که تو هیچ وقت نماندی ....
علی آقا شما نه از کربلا جامانده ای نه از شهادت
اربعین شده ، نمانده طاقت دوری ، چه می‌شود به نگاهی فراق ما به سر آید

+کلیپ پیاده روی اربعین شهید علی خلیلی
راستی

مادری شبهای جمعه کربلاست...

 
بعضی از عکس ها فقط دل رو میسوزنن ... فقط فقط میفهمی واقعا بیچاره ام
مثل این عــــکس
 
التماس دعا .... یا علی
 
 
  • سیــــده گمنــــام
من و حیدر راستی در اربعین تو کمپ شروع کردیم به مداحی
به دستور سروان خلیل ، من و حیدر هرکدام به هفتاد ضربه کابل محکوم شدیم
وقتی هفتاد ضربه کابل را نوش جان کردیم . حیدر با همان لهجه ترکی و دوست داشتنی اش
دوبار تکرار کرد :
" سیدی ! سنی ننه وین جانی ! ایکی دانا شالاق ویر ، جون مادرت دوتا کابل دیگه هم بزن ؟ "
- کابل ها به سرتون خورده ، گیج شدید . خواهش نمیخواد !
- نه اتفاقا خیلی هم حالم خوبه و می دونم چی میگم
سرباز بعثی در حالی که به هرکداممان دوکابل دیگر کوبید گفت :
" هذا اثنین ....! این هم دوکابل دیگه ، یالا برید گم شید ، از جلو چشمم دور شید !
وقتی بر میگشتم بازداشگاه ، گفتم :
حیدر ! راستی راستی حالت خوش نیست ، چرا گفتی دو کابل دیگه بزنن ؟‌
- حضرت عباسی نفهمیدی چرا ؟!
- نه ، نفهمیدم .
- آقا سید ! خواستم رُند بشه ، ارزشش رو داشت که به خاطر اربعین آقا امام حسین (ع)
هرکدوممون هفتاد دو کابل بخوریم ، خدا .وکیلی ارزش نداشت ؟!

یکه خوردم . این حرف را که شنیدم خیلی خجالت کشیدم و کم آوردم .
 این فکر و مرام و حسین خواهی حیدر برای من درس داشت .
این را شنیدم احساس آرامش کردم . گفتم : چرا خدایی می ارزید .
ذهن حیدر به کجا رفته بود . می گفت : بذار به تعداد شهدای کربلا کابل بخوریم
به خاطر همین عقیده و مرامش بود که وقتی نوحه میخواند ،
حتی سامی و قاسم نگهبان های عراقی هم تحت تاثیر مداحی اش قرار می گرفتند .

+ مطلبی که خوندید از کتاب پایی که جاماند شد نوشته شده !
خاطرات سید ناصر حسینی پور که از دوران اسارتشون در کتاب بازگو میکنند

+ صحبت از مداحی ترکی شد دلم رفت سوی مداحی ترکی !
خدایی مداحی های ترکی سوز و زیبایی خاصی دارند




 
  • سیــــده گمنــــام




دلی که نشد خانه ی یاس نرگس

خراب است و ویران صفایی ندارد



  • سیــــده گمنــــام

چشمشان که به مهدی افتاد ، از خوشحالی بال درآوردند . دوره اش کردند و شروع کردند به شعاردادن:

"فرمانده آزاده ، آماده ایم آماده "

هرکسی هم که دستش به مهدی می رسید ، امان نمیداد ; شروع می کرد به بوسیدن .

مخمصه ای بود برای خودش .

خلاصه به هر سختی ای که بود از چنگ بچه های بسیجی خلاص شد ، اما

به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد ، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب می زد :

" مهدی ! خیال نکنی کسی شدی که اینا این قدر بهت اهمیت میدن ة تو هیچی نیستی ;

تو خاک پای این بسیجی هایی ..."

کتاب 14سردار ، ص 30-29



امام صادق علیه السلام :
إِنَّ فِى السَّماءِ مَلَکَینِ مُوَکَّلَینِ بِالعِبادِ، فَمَن تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعاهُ وَمَن تَکَبَّرَ وَضَعاهُ؛
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند پس هر کس براى خدا تواضع کند،
او را بالا برند و هر کس تکبر ورزد او را پَست گردانند.

الکافی ، ج2، ص122


  • سیــــده گمنــــام

دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور کند.

این جمله یکی از داغ ترین خبرهایی بود که بولتن خبری پایگاه "ریس" آمریکا چاپ کرده بود

عباس  گفت: چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود.رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن.

از قضا کلنل «باکستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند.

آنها با دیدن من شگفت زده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد.

نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟

گفتم: خوابم نمی آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم.

گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده نبود. او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم.

به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود

شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین موقعی

بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم.آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند،

زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند.»

کتاب پرواز تا بی نهایت ، ص 36



امام صادق علیه السلام :
اِیّاکُم وَ النَّظرَة فَانَّها تَزرَع فی القَلبِ الشَهوَة وَ کَفى بِها لِصاحِبِها فِتنَة؛
از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهى تخم شهوت را در دل مى‌کارد و
‏همین براى فتنه‌ى صاحب آن دل بس است.

تحف ‏العقول، ص 305

  • سیــــده گمنــــام
بسم رب الشهید




از طرف من به جوان ها بگویید :
 «چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است ،
به پا خیزید و اسلام را و خود را دریابید ،
نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود.....نه شرقی نه غربی»



  • سیــــده گمنــــام

هوالکافی 


بعد از چند روز چشم انتظاری بالاخره امدند

برگه پست دستم و سوار تاکسی و مسیرم اداره پست !

روی برگه رو خوب میخونم میبینم نوشته شده که اخطار منزل نبودید ....

بسته ها را از اداره پست تحویل میگیرم ،

حال خودم قابل وصف نیست نمیدونم چطور خودم رو به خانه میرسانم

شروع میکنم بسته هارو باز کردن ، بـسته اول ، بسته دوم



واقعا حال و هوای دلم عالیه ، هیچ چیز تو این دنیا نمیتونه اندازه کتاب حالم رو خوب کنه

شما هم میتونید به راحتی این کتاب و فلش کارت هارو تهیه کنید واقعا زیبا و عالی هستند

مثل درس هر روز اون هارو مرور میکنم

و تعدادی هم سفارش دادم برای هدیه به دوستانم که واقعا بهترین ارمغان هستن برای دوست 


" چادر های سرخ "

"فرار از گناه "

"زیباتر از شقایق "

و یکی هم کتاب خاک نرم کوشک



  • سیــــده گمنــــام
امام حسن مجتبی(ع) :
اهل مسجد زائران خداوند هستند و بر خداست که به زائرانش هدیه ای بدهد



علی اکبر در کنار هلی کوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال میکردند.

خبرنکارى از کشور یمن آمده بود، پرسید: شما تا چه هنکام حاضرید بجنگید؟

شهید خندید و گفت : ما براى خاک نمیجنگیم ،

ما براى اسلام میجنگیم تا هر وقت اسلام در خطر باشد.

این را که گفت به راه افتاد، خبرنگاران حیران ایستادند.

شهید آستین هایش را بالا زد، چند نفر به زبان هاى مختلف پرسیدند: کجا ؟

علی اکبر گفت : نماز ! دارند اذان میگویند


خاطره از شهید علی اکبر شیرودی


مسجد یعنی محل سجده ؛ یعنی آشیانه ی بی کسان و یعنی معراج گاه شهدا.آری درد مسجد را آن شهدایی می فهمند که هنوز بوی نمناک قطره قطره ی اشک هایشان فرش های مسجد را فرا گرفته است و صدای دلنشین تپیدن قلب هایشان در مناره ها جولان می دهد.حرمت مسجد را همان کسانی حفظ می کنند که با جسم و روحی پاک به آن وارد می شوند و محافظانه و با ایمان بیشتر، از ان خارج می شوند


  • سیــــده گمنــــام


باردار بود. همسرش بهش گفت بیا نریم کربلا؛ ممکنه بچه از دست بره.

کربلا رفتند، حالش بد شد و دکتر گفت بچه مرده!
مادر با آرامش تموم گفت: " درست می ‌شه.
فقط کارش اینه که برم کنار ضریح امام حسین (ع)؛ بعد خودشون هوای ‌ما رو دارند. "

کنار ضریح امام حسین (ع) یه مدت گریه کرد.
خواب دید که بانویی یه بچه رو توی بغلش گذاشته.
از خواب که بلند شد دکتر گفت این بچه همون بچه‌ ایه که مرده بود نیست؛ معجزه شده!!...
مادر حاج ابراهیم همت وقتی سر بچه اش جدا شد و خواست جنازه بچه اش رو داخل قبر بذاره به حضرت زهرا (س) گفت:

خانم! امانتی ‌تون رو بهتون برگردوندم.



  • سیــــده گمنــــام


مراسم عقدش بود  رو به همسرش کرد و گفت:

میگن دعای عروس هنگامِ عقد مستجاب میشه

بعد یه مکثی کرد و از همسرش خواست که  دعا کنه "شهید " بشه

تو عملیات حماسه ها آفرید و آخرش،

آخرش مثل اربابش لب تشنه به دیدار عشقش رفت ، دیگه ازش خبری نشد

طلائیه هنوز که هنوزه رازدارش هست

شهید علی تجلائی رو میگم


  • سیــــده گمنــــام