رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۷۵ مطلب با موضوع «پای درس استاد» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

یکی از بچه‌های محل که همراه ابراهیم به جبهه آمده بود. در ارتفاعات بازی دراز به شهادت رسید و پیکرش جا ماند
ابراهیم وقتی مطلع شد، خیلی تلاش کرد که به سمت ارتفاعات برود.
ولی به علت حساسیت منطقه و حضور نیروهای دشمن،فرماندهان اجازه چنین کاری را به او ندادند.
ابراهیم هم روی حرف فرماندهی چیزی نگفت و اطاعت کرد.
یک ماه بعد که منطقه آرام شد. یک شب ابراهیم بالای ارتفاعات رفت و توانست پیکر این شهید را پیدا کند
و با خودش به عقب منتقل کند.بعد با هم مرخصی گرفتیم و به همراه جنازه این شهید
به تهران اومدیم و در تشییع پیکر شهید شرکت کردیم.چند روزی تهران ماندیم که کارهای شخصی را انجام دهیم.
در روز بازگشت با ابراهیم به مسجد محمدی رفتیم.
بعد از نماز، پدر همان شهید جلو آمد و سلام و علیک کرد و ضمن عرض تشکر گفت:
"آقا ابراهیم، دیشب پسرم رو تو خواب دیدم که از دست شما ناراحت بود".ابراهیم که داشت لبخند می‌زد
یکدفعه لبهاش جمع شد و با چشمانی بزرگ شده پرسید: "چرا حاج آقا؟! ما با سختی پسرتون رو آوردیم عقب" پدر شهید با کلامی بغض‌آلود ادامه داد: "می‌دونم، اما پسرم توی خواب گفت: اون یک ماه که ما گمنام توی کوه افتاده بودیم مرتب مادر سادات حضرت زهرا (س) به ما سر می‌زد و خیلی برای ما خوب بود. اما از زمانی که پیکر ما برگشته دیگه این خبرا نیست و می‌گن این افتخار برای شهدای گمنامه ." ابراهیم که اشک توی چشمانش جمع شده بود دیگه نتونست خودش رو کنترل کند و گریه‌اش گرفت. پدر شهید هم همینطور. بعد از آن بود که همیشه در دعاهای ابراهیم آرزوی شهادت و آرزوی گمنام‌شدن کنار هم قرار گرفت و آرزو می‌کرد شهید گمنام باشه

شهید ابراهیم هادی , کتاب سلام بر ابراهیم


مرحوم آیت الله مرعشی نجفی در حسینیه شان مراسم عزاداری برای حضرت زهرا سلام الله علیها برگذار میکردند روزی فردی سوالی از ایشان پرسیدند که آن را روی کاغذی نوشتند و جواب راهم آقای مرعشی در کاغذ نوشتند و دست به دست این کاغذ گشت تا به دست سائل سوال برسد.
منتها هرکسی این کاغذ را باز میکرد گریه می کرد و همه کنجکاو می شدند و نگاه می کردند و گریه می کردند!!!
سوال این بود:
جناب آقای مرعشی آیا از تربت سیدالشهدا علیه السلام هم تربت بالاتری داریم؟
جواب آقای مرعشی این بود؟
خاک چادر مادرم زهرا سلام الله علیها

چادری که در آن وصله های زیادی بود تا هفده وصله روی چادر حضرت آمده است


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

خط مقدم کارها گره خورده بود
خیلی از بچـه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودندحاجی بی قرار بود
اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور میکردند اینجـا آخـرشه یه وضعی شده بود
عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد

حاجی گفت : هر جور شـده با بی سیـم تورجی زاده را پیدا کــن
(شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا ) مداح با اخلاص و از بـچه های لشکر بود.
خلاصه تورجی را پیدا کردند…
حاجی بیسم را گرفت با حــالت بغـض وگریه از پشت بیسیم گفت
تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون
تورجی زاده فقط یک بیـت زمزمه کــرد که دیدم حاجی از هوش رفت
خدا میدونه نفهمــیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبـیر میگند…
خط را گــرفته بودند عراقی ها را تارومار کردند:

شهید تورجی زاده خونده بود :

                              در بین آن دیـوار و در                     زهرا صــدا میزد پدر
                               دنبال حـیدر می دوید               از پهلــویش خون می چکید…



مرحوم آیت الله مرعشی نجفی چندین بار به محضر حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فدا تشرف پیدا کرده اند که در یکی از تشرفات در مسجد سهله حضرت دعایی را برای قنوت سفارش کرده اند که نشان از عظمت حضرت زهرا و توجه ائمه به ام الاسماء فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتند.
اللهم انی اسئلک بحق فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها، و السرّ المستودع فیها ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تفعل بی ما انت اهله و لا تفعل بی ما انا اهله. 

پروردگارا؛ من تو را می خوانم به حق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی را که در آن ها امانت نهاده ای، این که: درود بفرستی بر محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم و این که آن چه تو اهل آنی با من عمل کنی و بجا آوری و نه بجا آوری آنچه من سزاوار آنم

آیت الله مظاهری : امکان ندارد شخصی خداوند متعال را با این دعا و به سر الموستودع قسم دهد و به درگاه الهی التجا کند و جواب لا بگیرد *


* پای درس آیت الله سلامتی

بفرمایید روضه+


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

ای سید و مولایم! آقاجان!
از تو ممنوم به خاطر تمام محبت‌هایی که در دوران دنیا به من ارزانی داشتی
و شرمنده ام که شاکر این همه نعمت نبودم،
اما امید به رحمت و کرم این خانواده دارم و با این امید زنده ام.
گرچه برای تربیت شدن و سرباز تو شدن تلاشی نکرده ام،
اما به آن امید جان می‌دهم که در آن روز موعود که ندا می‌دهند
از قبرهایتان بیرون آیید و به یاری مولایتان بشتابید، من هم به اذن مولایم در حالی که شمشیر به کمر بسته ام،
از قبر بیرون آمده و پای رکاب شما سربازی کنم، آرزوی بزرگی است، اما آرزو بر جوانان عیب نیست.
در دوران زندگی ام سعی کردم هیچ موضوع شخصی و دنیایی را از شما نخواهم و شما را قسم ندهم،
اما الان در حرم جدتان امام رضا (ع) شما را به مادرتان قسم می‌دهم
که همۀ جوانان این انقلاب اسلامی و در آخر این حقیر عاصی را برای نصرت خودتان تربیت کنید
و برای سربازی خودتان به کار گیرید.
آقاجان! به من می‌‌گویند تو زن و بچه داری، چرا به جهاد می‌روی؟
آقاجان! مگر من برای همسر و فرزندانم چه کرده ام؟ هرچه بوده از لطف و عنایت شما بوده است.
آقاجان! برخی نمی‌دانند وقتی من از تو جدا شدم،
آن روز باید نگران من شوند و ان‌شاءالله که آن روز را نبینند.
من، همسر و دو فرزندم خودمان را سربازانی در پادگان تو می‌دانیم،
حال یکی از این سربازان عزم مأموریت دارد و مشکلی پیش نمی‌آید؛ چون فرمانده بالای سر خانواده هست
و فقط باید مواظب باشیم تا از این پادگان اخراج نشویم،آقاجان!شما کمک مان کن،
زندگی چقدر شیرین می‌شود وقتی که پادگان تو شود و این زندگی همان بهشت است.

بخش‌هایی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم حمیدرضا اسدالهی



+ همش روزها داره میگذره , ثانیه هاو ساعت ها !
پس کی قراره دلتنگی و عاشقی کردن و دلباخته مولا شدن رو یاد بگیرم .... کی

خجالت کشیدن بلد هستم ؟ یا دیگه خیلی پرو شدم ......

ایت الله بهجت (ره):
کلامی که از زبان ما خارج می شود قبل از انکه به گوش خودمان برسد والله امام زمان میشنود ...

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

مرحوم آیت الله احمدی میانجی می گفتند:
هرکس بعداز هر نماز واجب یک دعای مستجاب دارد
که بهترین دعایی که جا دارد هر روز بعدنماز گفته شود دعا برای عاقبت خیر شدن است.
 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً



در بنى اسرائیل عابدى بود به نام برصیصا.مدت طولانى خدا را عبادت کرد تا به جایى رسیده بود که او را مستجاب الدعوه مى خواندند.مردم براى درمان دیوانه ها و مریضهاى خود به او مراجعه مى کردند و او هم بیماران آنها را درمان مى کرد.روزى از روزها دخترى مریض شد. برادران او آن دختر را پیش عابد آوردند تا دعا کند و او شفا یابد. آن دختر از خانواده اشراف بود. او پیش عابد رفت و مدتى ماند تا مداوا شود. شیطان ، عابد را وسوسه کرد که اى عابد! این دختر زیبا در دستان تو است و کسى غیر از تو و او در این جا نیست.این قدر او را وسوسه کرد تا عابد را به زنا وادار است .
شیطان به او پیشنهاد کرد: اى عابد! اگر برادران دختر بفهمند، آبروى تو را مى برند و تو را خواهند کشت . اگر مى خواهى از آن رهایى یابى ، دختر را بکش و او را دفن کن . عابد هم ، همین عمل را انجام داد. آن ملعون بعد از این قضیه رفت و به برادران دختر گفت : چرا نشسته اید! عابد با خواهر شما زنا کرده و بعداو را کشت و دفن کرد. جاى قبر او را هم نشان داد. این خبر پخش شد تا به گوش مردم رسید. آمدند پیش عابد، او هم اقرار به گناه خود کرد. عابد را دست گیر کردند و به دار زدند. وقتى او را بالاى دار کشیدند، شیطان در برابر او نمایان شد و گفت : اى برصیصا! اگر مى خواهى از این معرکه خلاصى یابى ، باید به آن چه مى گویم ، به فرمان من باشى ! آیا حاضرى قبول کنى ؟ عابد گفت : بلى قبول مى کنم بگو , شیطان گفت : به من سجده کن ، عابد گفت : من که بالاى دارم ، چگونه تو را سجده کنم ؟گفت : با اشاره هم اگر سجده کنى من قبول دارم . عابد بدبخت با اشاره سجده کرد و به خدا کافر شد. در همان حال هم از دنیا رفت


+ ای خدای شهیدان؛
سرنوشت ما را چیزی جز شهادت قرار مده بحق حضرت زهرا


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

مجالس مهمونی یکی از جاهائیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آماده آمادس،
توی یکی از این مهمونی ها منم مثل بقیه شروع کردم به حرف زدن
در مورد یکی از آشناها
وقتی از مجلس برمی گشتیم،محمد گفت
"می دونی غیبت کردی !حالا باید بریم دم خونشون تا بگی پشت سرش چی گفتی"
گفتم این طوری که پاک آبروم میره
با خنده گفت:تو که از بنده ی خدا این قدر می ترسی چرا از خود خدا نمی ترسی؟!
همین جمله برام کافی بود تا دیگه نه غیبت کننده باشم و نه شنونده ی غیبت

شهید محمد گرامی, کتاب دل دریایی ,ص70-71



مرحوم آیه الله بهلول صد و خورده ای سن داشتند در عالم جوانی شاید مثلا 30-35 سال  سن داشتند که مجتهد بودند، ولی احتیاط می کردند ودر احتیاطهایشان به آیت الله عظمی سید ابوالحسن اصفهانی مراجعه می کردند،آقای بهلول می فرمایند به حضور آقا سیدابوالحسن اصفهانی رفتم با آقا مقداری صحبت کردم می دیدند در من روحیه ی انقلاب گری وجود دراد فرمودند این روحیه ای که در تو هست تو درس را کنار بگذار، زیرابحمد لله تو به آن حد رسیده ای که بتوانی با رضا خان مبارزه کنی نتیجه مناظره و مباحثمان آن شد که من درس را کار بگذارم و با رضا خان مبارزه کنم،
درقضیه مسجد  گوهر شاد بعد از تمام شدن سخنرانی آیت الله بهلول،
رضا خان دستور داد حرم را به توپ بستند.آقای بهلول می فرمایند وقتی من از نجف به ایران بازگشتم و این قضیه را برای خانمم نقل کردم که آقای سید ابوالحسن اصفهانی به من این پیشنهاد را کرده اند که تو با رضا خان مبارزه کن، به شوهرش خطاب کرد که شاید من وتو به زندگی مشترکمان ادامه دهیم به خاطر من مبارزه نکنی، در حالیکه اقای سید ابوالحسن اصفهانی برای تو این را تکلیف کرده حتی من حاضرم از تو جدا شوم اما تو به فتوای مرجع تقلیدت عمل کنی!
مرحوم اقای بهلول را 30سال در افغانستان در زندان نگه داشتند
آن هم در انفرادی 30 سال بعد وقتی صحبت می کردند می فرمودند من مدیون خانمم هستم

خانم ایشان یک خانم نمونه بودند , آیت الله العظمی بهجت یکدفعه در درسشان فرمودند آقای بهلول در رابطه با خانمشان یک کتاب نوشته اند در رابطه با حالات و و زندگی خانم خودش آن کتاب را هر جا دیدید تهیه کنید، بعد خودشان یک قضیه ای را نقل کردند فرمودند آقای بهلول در عالم رویا خانمم را در خواب دیدم سوال کردم الان که از دنیا رفتی وضعیتت در آن دنیا چگونه است به من خطاب کرد بهلول، به نامه عملم نگاه کردند هیچ گناهی پیدا نکردند الا اینکه یک نفر غیبت می کرد ومن آن غیبت را شنیدم الان به خاطر آن من در اینجا گرفتارم ایت الله بهجت این را می گفت و آه می کشید.

+ خوب خواندی ؟ غیبت نکرده بود فقط غیبت شنیده بود
پناه بر خدا

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست
گفتم: امروز می خرم.
وقتی به خانه برگشتم فراموش کرده بودم. بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.
بچه را بغل کردم گفتم: بابا جان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
دانستم که دوستی بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد
چگونه ما می گویم خدا و رسول و اهل بیت او را دوست داریم، ولی در عمل کوتاهی می کنیم؟

خاطره از: حجت الاسلام قرائتی
شریه «سنگر باقیمانده»، ویژه اردوی راهیان نور


آیت الله جوادی آملی :
اگر در روز قیامت به انسان بگویند اهل بهشتی
ولی نمیتوانی اهل بیت علیه السلام را ببینی , والله بهشت بر او جهنم می شود ...


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

آیت الله حق شناس :
من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم.
به جز بنده وخادم مسجد، این شهید بزرگوار ( احمد علی نیری) هم کلید مسجد را داشت
به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است
دیدم که یک جوانی در حال سجده است اما نه روی زمین !
بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است
جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است
بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...."

کتاب عارفانه شهید احمد علی نیری



آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دونماز،
سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت
که در فراق احمد بود، بیان داشتند:
“این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم .از احمد پرسیدم چه خبر؟
به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است
از شب اول قبر و سوال و…اما من را بی حساب و کتاب بردند.
رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند.
اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"

کتاب عارفانه شهید احمد علی نیری



یه روز با رفقا رفته بودیم دماوند،یکی از بزرگـتر ها گفت:احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار,منم راه افتادم راه زیاد بود،کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رود خانه نزدیک شدم.تا چشمم به رود خانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن، نمیدانستم چه کار کنم.همان جا پشت درخت مخفی شدم , می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم.پشت آن درخت وکنار رودخانه ،چندین دختر جوان مشغول شنا بودند.همان جا خدا را صدا زدم وگفتم خدایا کمکم کن.خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم ،هیچ کس هم متوجه نمیشود.امـــا خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم.خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود.یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود:هرکس برای خدا گریه کند، خداوند اورا خیلی دوست خواهد داشت.گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم.حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات میکردم.خیلی با توجه گفتم یا الله , یا الله ,به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همۀ اطراف شنیده میشد.به اطرافم نگاه کردم، صدا از همۀ سنگریزه های بیابان و درخت ها وکوه ها می آمد! همه میگفتند: سبوح القدوس و رب الملائکة و الروح....
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

آیت الله احمدی میانجی جمله ای را میگفتند که با گفتن آن اشک از چشمانشان سرازیر میشد میگفتند :
وقتی میبینم یا میشنوم که یکی از شیعیان امیر المومنین علیه السلام بد حجابی یا بی حجابی می گردد,
دلم می سوزد , زیرا آنان ناموس امام زمان (عج) هستند و بعد می فرمود :
آی جوان ها به نامحرم بد حجاب نگاه نکنید که
باید در روز قیامت به اهل بیت (ع) جواب پس بدهید !


به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که،
حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعایت کنید.
شهید حمید رستمى


آیت الله مشکینی (ره) می فرمودند : «علاوه بر اینکه حضرت حجت (ع) اعمالمان را می بینند ، هر هفته دو بار ملائک نامه اعمال را بصورت مکتوب به حضور ایشان عرضه می دارند. حضرت وقتی می بیند که فرد شیعه گناهی مرتکب شده و توبه نکرده گریه می کنند و می فرمایند: «باز هم گناهان ایشان باعث شد تا ظهور من به تأخیر بیافتد.»

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

همسرم همیشه نماز اول وقت و نماز شب می‌خواند، از غیبت بیزار بود،
اینکه می‌گویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادرش دراز نمی‌کند،
در مورد همسرم صدق می‌کرد، دانشجوی نمره الف دانشگاه بود،
شکم، چشم و زبان را همیشه و به‌ویژه در میهمانی‌ها حفظ می‌کرد و
به من بسیار احترام می کرد و محبت داشت.
خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود،
هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار قرآن تلاوت می‌کرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار،
در محل کارش می‌ماند تا تمام حقوقی که دریافت می‌کند حلال باشد.
وقتی کسی مبلغی قرض می‌خواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت،
از شخص دیگری قرض می‌گرفت و به او می‌داد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد.
بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک می‌کرد،
به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد،
وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و
برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است.
در لحظات آخر چند ثانیه دستش را بر پیشانی قرار می‌دهد و نام
امام زمان(عج) و سیدالشهدا(ع) را می‌برد تا به شهادت می‌رسد

شهید حمید سیاهکالی مرادی مدافع ۲۶ ساله حرم بانو زینب(س)

+ خوب خواندی ؟ سن زیادی ندارد
از بچه های سال جنگ نیست بگوییم بابا اون ها فرق داشتند اصلا زمان اون ها با ما فرق داشت
نحوه تربیت و زمانه ....
فرزند همین زمان است نسل سوم انقلاب
چقدر شبیه هستیم ؟!
همه ی عمر را هدر دادیم
اسیر معضل غفلت شدیم روز به روز, به نفس خویش چه اندازه بال و پر دادیم


ادامه مطلب رو از دست ندید

  • سیــــده گمنــــام

حق الناس یعنی چه ؟
یعنی گناه ِ من , که ظهور آقا را به تاخیر بیاندازد
و ....
عاشقان ِ آن حضرت نتوانند
روی ماه یوسف زهرا سلام الله علیها را ببینند



آیت_الله_بهجت :
از ما، عمل چندانی نخواسته اند! مهم تر از عمل کردن، "عمل نکردن" است!
تقوا یعنی "عمل گناه" را مرتکب نشدن!
همه می پرسند چه کار کنیم؟
من می گویم: بگویید چه کار نکنیم؟
و پاسخ اینست: گناه نکنید.
شاه کلید اصلی رابطه با خدا " گــنــاه نــکــردن " است


  • سیــــده گمنــــام